سلام دیروز بعد مدت ها خواستم برم مهمونی ک کاش نمیرفتم
میزبان ی دختر همسن دختر من داره ۶ ساله ب هوای اینکه بچه ها بازی میکنن ما هم گرم صحبت بودیم ک یهو در باز شد و دیدم دخترم شلوارش پایین اون لحظه چیزی نگفتم فقط گفتم ک بیاین داخل پذیرایی ولی خیلی حالم بد شد من تاحالا از دخترم چیزی ندیده بودم . میزبان گفت ک فردا جایی کار دارم و بچه میارم پیش شما وقتی برگشتیم حسابی دخترمو دعوا کردن و گفت دختر میزبان ازش خواسته در صورتی ک میزبان طوری رفتار کرد ک تقصیر بچه منه . امروز از صبح تا غروب این بچه پیش ما بود من استرس داشتم و مدام اتاق چک میکردم خواستم براشون خوراکی ببرم ک دیدم دختر فامیل پشت ب دختر من کرده و شلوارش پایین طول روز هم مدام دستش ب شلوارش بود دختره مادرش غروب اومد ببره بچه رو سرگرم پذیرایی ازش بودم ک همسایه در مارو زد و گفت ۲ تا دختر از بالکن دارن ب پسرا ما حرف بد میزنن واااای مادر بچه فامیل برکشت گفت ن دختر من تا نبینه کسی چیزی میگه اصلا بلد نیست . بعد رفتنشون حسابی دخترمو دعوا کردم بقدری اعصابم بهم ریختس کاش پام میشکست نمیرفتم این بچه پدر مادر درستی نداره مادرش حلو بچه شلوارشو کشید پایین ک تتو بیکینی شو ب ما نشون بده بعد میگه بچه من نمیکنه ازین کارا .
من هر شب به امید یه معجزه بزرگ میخوابم...به امید اینکه وقتی چشمامو باز میکنم تو کنارم نشسته باشی...با دستای کوچولوت بزنی رو صورتم و منو صدا کنی....روی پاهای کوچولوت وایسی و بپری بغلم🥲🥲🥲من تمام نی نی سایتی ها رو انسان های محترمی میدونم......به عقاید و نظرات همشون احترام میذارم ولی این رو دلیلی نمیبینم که نظر خودم رو نگم همه ما انسانیم،موجود اجتماعی هستیم پس لازمه عقایدمونو باهم به اشتراک بذاریم.تبادل نظر کنیم.....گاهی لازمه تغییر بدیم نظراتمونو.....پس دوست عزیزم اگه با نظرم مخالفی میتونی ریپ بزنی و نظرتو بگی من این توانایی رو دارم که با هم تبادل نظر کنیم
حالا از این به بعد یادت بمونه بچه رو نفرستی جایی که نبینیش همیشه در اتاق باز باشه یا بیان گوشه هال بازی کنن بیشتر از این که تو ناراحت شی به روان بچه آسیب میزنه این کار ها...گور بابای حرفای مادر اون بچه هه از این به بعد مراقب دخترت باش همیشه...مادر شدن همینه دیگه همش مراقبت و سختی