داییم هم سن خودمه و از اون جایی که از بچگی باهم خیلی لج هستیم یعنی رابطه مون مثل کارد و خیار😐
دیروز با دختر خاله ام توی خیابون بودیم یهو دیدمش با چند تا پسر دیگه و اصلا ما رو ندید
بعدش تعقیب اش کردم حدود یه کیلومتر دنبالش بودم
اینقدر پاهام درد گرفته بود که حد نداشت بعدش گمشون کردم و خیلی لج ام رو در اورده بود
رفتم به بابا بزرگم گفتم که من محمد رو دیدم توی پارک که داشته قلیون میکشیده ، بعدش که داییم خونه رسید کلی دعواش کردن😐😐