دوست احمقم گفت بیا بریم پیش یه دعا نویس. من اصلا مخالف این چیزا بودم و هستم اعتقادی ندارم ولی دوستم اصرار کرد رفتیم. واقعا چیزایی که اونجا دیدمو هضم نمیکنم. یکی اومده بود دعا میخواست پسر دار بشه. یکی دعا میخواست باباش بزاره چادر نپوشه. یکی فلان. اصلا پرام ریخت یه محیط داغونی داشت. بعد دعا نویس پنجاه گرفت بهم چرت پرت خالص گفت. هنوز که هنوزه حرص میخورم