zeynabmv مدیر عضویت: 1399/02/29 تعداد پست: 6788 عنوان عشق گمشده (داستان زندگی) 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂 | مشاهده متن کامل بحث + 71246 بازدید | 1067 پست اولا اگه حتی یه نفرم بخونه تا آخرش می ذارم به احترامشدوما داستان بعصیجاهاش غم انگیزه اگه ناراحت می شین نخونین سوما داستان رها تو تاپیکام هست بعد این خواستین بخونینچهارما کامنت بذارین تا داستانای بعدیم تگ شین 🌷 1401/02/16 | 10:27 156 نفر لایک کرده اند ... گزارش تاپیک نامناسب
رامان_روژمان عضویت: 1396/11/07 تعداد پست: 4933 لینکو برات بفرستم؟ بله عزیزم آ قای خوب و عزیزم عمر و عزتت زیاد الهی بدی و ذلت سر دشمنت بیاد قدرت واقعی یک مرد میزان خنده زنی هست که کنارش زندگی می کند
zeynabmv مدیر استارتر عضویت: 1399/02/29 تعداد پست: 6788 موفق باشی عزیزم https://t.me/+WEhmCpNsrzE1Y2U0
رامان_روژمان عضویت: 1396/11/07 تعداد پست: 4933 ممنونم زینب جان آ قای خوب و عزیزم عمر و عزتت زیاد الهی بدی و ذلت سر دشمنت بیاد قدرت واقعی یک مرد میزان خنده زنی هست که کنارش زندگی می کند
ویونا۱۳۸۱ عضویت: 1400/10/18 تعداد پست: 2018 می خوای خصوصی آیدی تلمو بدم؟ عزیزم نوشتی یا حسین میشه واسه اینکه حال دلم خوب باشه یه صلوات مهمونم کنید😘
kh_n_r عضویت: 1396/11/18 تعداد پست: 5440 محمد بعد از چهار سال ازدواج کرد و صاحب دو تا پسر شد و من و شاهرخ دو دختر و یه پسر داریم. سختیای زی ... داستان صفحه ۸تموم شده پس چرا تاپیک۳۹صفحه هست من این امیدو داشتم ک کل صفحات داستانه😐😥داستان قشنگی بود عزیزم آفرین ب این قلم فقط آخرشو میتونستی بیشتر ادامه بدی یهو تمومش کردی مثه فیلمای ایرانی😂❤فعلا برم ببینم داستان چی داری.دوباره نوشتی تگم کن
zeynabmv مدیر استارتر عضویت: 1399/02/29 تعداد پست: 6788 داستان صفحه ۸تموم شده پس چرا تاپیک۳۹صفحه هست من این امیدو داشتم ک کل صفحات داستانه😐😥 داستان قشنگی ... چشم 🤭😁
zeynabmv مدیر استارتر عضویت: 1399/02/29 تعداد پست: 6788 زینب ۱۲ ساله از بویراحمد ؟ 😑 یعنی انقدر بد بود؟ 🤣🙄عزیزم هیچ وقت اسم یه شهرو این طوری نگو الآن اهالیش می یان جر وا جرت می کنن 😐😐😐
zeynabmv مدیر استارتر عضویت: 1399/02/29 تعداد پست: 6788 زینب ۱۲ ساله از بویراحمد ؟ 😑 نه افرا 5 ساله از طالبان 😁🤭
بانوملیکا عضویت: 1398/06/25 تعداد پست: 8748 بچه ها داستان واقعی نیست و خودم نوشتم 😁😁 توروخداادرس بده بیام یکم بکشمت دلم خنک بشه😂توقسمت پس دادن انگشتربه محمدواقعااشک توچشام جمع شد.😭😭نویسنده خوبی میشی. داستان واقعاقشنگی بود
namnammm عضویت: 1400/06/01 تعداد پست: 1143 فردا صبح زود تر از همیشه مامانم بیدارم کرد و منو فرستاد خونه ی ارباب خیلی هیجان داشتم که خونه ی اربا ... منو لایک کن لطفا عزیزم خدایا خودت دستامو بگیر خیلی خستم داستان زندیگیم تو تاپیکا هست دوس داشتین بخونین