میدونم خیلی وقتا باهمکنار نمیایم، خیلی وقتا ازت متنفرم، خیلی وقتا میخوام حالیت کنم آبیِ تو قلبت سیاه ترین آبی دنیاست، اما حقیقتا، بعضی وقتا باعث میشی اعتراف کنم اشک هات زیباست.
حتی وقتی گریه میکنی،وقتی ضجه میزنی، زیباست.
وقتی قفسه سینت تیر میکشه اما بازمچنگ میزنی به این طناب پوسیده، واقعا آبی میشی. آبیِ آسمونی نه، یه آبیِ زخم خورده، که تو قهوه ای چشمات گم شده.
یه امید خفه شده که تو ریشه من و تو، جا خوش کرده. همون باعث میشه بعضی وقتا بخوام موهاتو از جلوی چشمات کنار بزنم و با همه تنفرم، بگم چقدر زیبایی، چقدر خواستنی میشی وقتی چنگ میزنی و کوتاه نمیای، و چقدر آبیِ غمگینِ قلبتو دوست دارم، با این که باعث میشه نتونم نفس بکشم.