به خواهرم میگم میگهکرم داریا اینم شد مشکل.ولی وقتی اطرافیانم همش تعریف میکنن که مثلا رفتن خونه مادرشوهر یا رفتن فلان یا فلان کادو رو گرفتن تولد میرن میان من هیچ خاطره ای باهاشون ندارم انگار واقعا وجود ندارن انقدر دلم براشون تنگ میشه اصلا زنگ نمیزنن منم روم نمیشه تند تند زنگ بزنم چون انگار اهل تلفنی حرف زدن نیستن چون حرفی برای گفتن ندارن.میریم خونه شون جز سلام علیک حرفی نداریم خیلی ساکتن.دلم به شوهرم میسوزه انگار هیچ کسی نداره تنهاس از طرف خانواده ش محبت معمولی هم دریافت نمیکنه