یه کاربری بود تاپیک داشت که اوناییکه خیلی منتظر بچه بودن و اینا بیان بگن داستانشونو تا بقیه امیدوار بشن. تاپیک جالبی بود. هر خاطره ای میخوندی اشک می ریختی خیلی قشنگ تعریف میکردن. خود استارتر خیلی امیدوار بود تا اینکه دکتر گفت یه نارسایی رحمی داره که هرگز بچه دار نمیشه.
و من، بار دیگر، وقتی آسمان صدایم کرد، برای خدا دست تکان دادم!
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
من خیلی خوشبختم از وقتی که یاد گرفتم هر چیزی در درونم هست را نشان دهم. من تمام احساساتم را دوست دارم و اطرافیانم را نسبت به آنهاآگاه میکنم.احساسات عزیزم بازی قایم باشک ما تمام شد.ترس عزیزم مرسی که مرا یاری میکنی خشم مهربانم مرسی که هستی ناراحتی عزیزم چه خوب که هستی دل شکستگی باشکوهم چه خوب که منفی های زندگیم را بهم نشان میدهی. شادی ' خوشحالی `دل خوشی `نفرت `و........