پشتِ سرِ معلمان،
سالهای سال حرف زدیم
تعطیل و تعطیل و...
تا اینکه:
در غیابِ کلاسهای حضوری؛
• ناخنِ دخترانمان سه سانتی شد
• برای موهای پسرانمان کِش خریدیم
• قرارهای بیشمارِ خیابانی شکل گرفت
• نظم و انضباطِ فردی در فرزندانمان مُرد
• کودکانمان خواندن و نوشتن را فراموش کردند
• مهارتهای ارتباطی فرزندانِمان، تحلیل رفت
• با کاهشِ تابآوری،حرمتهای خانواده فروریخت
• شوق و شورِنوجوانان جایش را به افسردگی داد
• پدران و مادرانِ دکتر، مهندس و تحصیلکرده
که با معلمان همانندِ نوکرانِ ضعیفِ فرزندانشان رفتار میکردند، در آموزشِ تنها فرزندشان
درمانده و ناتوان شدند
• همهی خانه به مدرسه و همهی افرادِ خانه به معلمانِ خصوصی و تماموقتِ فرزندانشان تبدیل شدند اما موفق به آموزشِ صحیح
و همه جانبهی حتی تک فرزند خود نشدند
• کنترل، آموزش و تربیتِ 40 دانش آموز
با ویژگیهای فردیِ متفاوت
در تمامِ روزهای یک سالِ تحصیلی
با کمترین امکانات توسطِ یک معلم،
برای خانوادهها به معمای تحسین برانگیزی تبدیل شد
*برای درکِ پایگاهِ اجتماعیِ برخی مشاغل*
*مثل: معلمی،*
*ملّتها گاه،*
*هزینههای بسیار سنگینی باید بپردازند...*
*تقدیم به معلمان سرزمینم *