حالم از این توله سگ که دست و پام رو گرفته و هیچکاری پیشش نمیتونم کنم بهم میخوره
حالم از خودم که اینقدر زشت و اوسکولم بهم میحوره
حالم از خانواده نکبتم بهم میخوره که من رو بدبخت کردن
گوه تو همه مون
همه دارن عشق و حال میکنم تو زندگی
منم باید مثل سگ جون بکنم برای دو قرون که هیچ گوهی نمیتونم باهاش بخورم