2
بعد از اون سری هم چندبارهمین کارو تکرار کرد هر سری هم که میگفتم میگفت شبا با ماشین میرم کار، ولی مثلا، 6روز کار باید ی درامدی باشه، اما هیچی نبود. خیلی چیزامو تو این مدت از دست دادم. بچه ها هر چی مینویسم میبینم که مشکل من با این همسرم خیلی عمیقتر و از قبلتره. برمیگرده به قبل از ازدواجم!!!  
من سال 84 یه آقای آشنا شدم که هر دومون خیلی بهم علاقه داشتیم البته الان زیاد از جزییات اون جریان نمیگم چون کلا درست نیست، ایشون خواستگاریم اومدن و در کل قسمت نبود و نشد ، اما به من خیلی ضربه بدی خورد. یکی دوبار هم غیر مستقیم  از طریق مامانش دیگه خونه نیومدن گفتن و نشد، تا اینکه کلا ارتباط من با اون آقا قطع شد. من خیلی اتفاقی با همسرم آشنا شدم در صورتیکه از سر سادگی و لج که چرا اون جریان  با اون آقا نشده با همسرم دوست شدم.البته اونم مثلا دو هفته بعد از آشنایی خودش تنها اومدم مولا از بابام اجازه بگیره بیاذ خاستگاری (خوب تو اون سالها رابطه ها این مدلی بود) همسرم همون موقعه هم اعتیاد داشت اما اوایلش من نمی دونستم انقدر که خیلی ببخشید گیج بودم. من تو اون دوره تو اوج سادگی و حماقت واقعا میگم حماقت مناسفانه با این آقا(ر ا ب ط ه) داشتم، اینم بگمو خودم نخاستم رو اعتمادی که کردم و انتظارشو نداشتم که بخاد همچین اتفاقی بیافته این مربوط به سال 87میشه. اون اتفاقی که نباید میافتاد افتاد.این اولین جایی که دارم راجبش میگم  همیشه ف میکنم چون همسرم دید که من از اعتیادش با خبر شدم بخاطر اینکه ولش نکنم این کارو انجام داده ، البته خودش میگه که ناخواسته بوده و خودشم نمیخاست، بعد از اون اتفاق من تو دوستی یه دوره خیلی خیلی بدی داشتم چون این آقا اعتیاد داشت رفتارهاش دست خودش نبود و بارها از طرفش تهدید شدم خیلی روزای بدی بود، تا اینکه سال 88افتاد زندان. از طرفی خیلی خوشحال بودم که از دستش راحت بودم و از طرفی ناراحت سر این جریان که الان باید چکار کنم...