سنم کم بود که ازدواج کردم
الان بعد از ۷سال و یک بچه تازه میفهمم همسرم با من مشکل داره
با توام کارهام
از همون اول زندگی تو همه کاری دخالت میکرد کم کم شد چی بپوشم یا نپوشم چه ساعتی بیدار بشم چه ساعتی بخوابم. حتی روزی یه دونه چای ساعت پنج با هم بخوریم
منم فکر میکردم همه همین طورن اما یه مدت خونه مادرم اینا بودم بقیه رو دیدم فهمیدم من مثل پرنده تو قفس یا ماهز توی تنگ نگه داشته شدم
حتی خرید هم خودش میره چند روز پیش با هم رفتیم
کلی غر زد که چرا آروم کار میکنی فرز باش و.....
دلم خیلی گرفته خیلی تا چشمش به خونوادش میافته منو یادش میره الان با دختر داییش و خونواده اون رفته بیرون منم خونه هستم یه تعارف نکرد که بیا بریم