۵ ماه پیش فهمیدم که شوهرم داره بهم خیانت میکنه و فهمیدم ۴ ساله با یه زن مطلقه که خانم دکتر تشریف داشتن ریخته رو هم. ارتباطشون خیلی پیش رفته بود تا حد س ک س اونم هفته ای دوبار بنا به گفته خود زنه. بالاخره که درخواست طلاق دادمو و البته بعدا بخاطر پسرم که ۸ سالشه پشیمون شدم و خواستم برگردم که همسرم روز اول قبول که فرصت دوباره بهش بدم ولی فرداش اومد و گفت نمیتونه و باید جدا شیم پروسه طلاقمون ۳ ماه طول کشید و تو این ۳ ماه هر کاری از دستم برمیوند کردم که برش گردونم ولی نشد. به اون زنیکه هرزه زنگ زدم و در نهایت گستاخی گفت شوهرت سهم منه و عمرا ازش دست بکشم. توی اون ۳ ماه پروسه طلاقمون آنلاین بودنهای شوهرمو و زنیکه رو چک میکردم تمام ساعات شبانه روز با هم آنلاین و آفلاین میشدن ولی شوهرم بارها دست رو قرآن گذاشت دست کثیفشو روی پسرم گذاشت و مرگشو قسم داد که از اون زنیکه دیگه خبری ندارم و ...
الان یک ماهه جدا شدیم و همچنان چکشون میکنم با هم آنلاین میشن با همم آفلاین میشن. پسر مظلومم چیزی از جداییمون نمیدونه و الکی بهش گفتیم بابا شیفت شب کار میکنه و تا چند ماه بعد برمیگرده. طفلکم بیش از حد احساساتیه خیلی زیادتر از حد تصورتون. داغونم بچه ها جیگرم آتیش میگیره با هر نگاه به قیافه معصومش. همش حرف از خانواده و بابا مامان میزنه. شبها ساعت ۹ طبق عادت گوش به دره که باباش میاد ولی اون بیشرف تا نصفه های شب با اون زنیکه آنلاینن. بگید چیکار کنم. با داغ حسرتی که تو دل بچم گذاشتن نمیتونم کنار بیام. داغونم تو این ۴ ماه ۱۵ کیلو وزن کم کردم. هر کی نگام میکنه فکر میکنه بیماری چیزی گرفتم. البته ناگفته نمونه که دفعه اولش نبود که بهم خیانت کرده بود و این پنجمین بارش بود ولی هیچ کودومش تا این حد پیش نرفته بود شایدم بود و من نمیدونستم
