تاپیک پربازدید پسرمو بعد ۸ سال دیدم

وااااا😠بی تربیتا اصلا اینجا نبایس دردل کنی واقعا متاسفم

اره خیلی بد باهاش حرف زدن یکی میگفت من بودم حتی اگه میکشتنم دست از پسرم نمیکشیدم تو دیگه چه جور مادری هستی یکی میگفت ۸ ساله ولش کردی الان یادت اومده بچه داری 😐یکی میگفت به خاطر هوا و هوس خودت یه بچه رو بدبخت کردی 

اینا فکر نمیکنن هر چی اومد رو دهنشون میگن 

حالا بیا یه تاپیک بزن بگو شوهرم خیانت کرد بچه دارم و حامله هم هستم همینا میان میگن طلاق بگیر خودتوفدای بچه نکن اون یکیم سقط کن فقط طلاق

الان رفتم تاپیکش رو خوندم .... خدای من ...

کاش نمیزد تاپیک اصلا 

چقد یه عده اینجا به شدت دچار فقر فرهنگ و شخصیت و شعور هستن ! ادم خجالت میکشه باهاشون هم زبونه !

سرزنش و نیش و کنایه اینا از درد هایی که اون خانوم کشیده بدتر  بود ..

فقط چند خط اول رو خوندم ولی خاستم بگم ما ایرانیا عادت داریم یا به حاشیه ها توجه کنیم یا گذشته طرفو بزنیم تو سرش  البته من تو اون تاپیک نبودم

دقیقا. خوده من چند روزه خواب و خوراک ندارم. انقدددددد گریه میکنم فشارم میفته. من با مادرشوهرم متل تو تا دوست بودیم خیلی صمیمی. خیلییییییی بهش محبت کردم. همه جا تعریفمو می‌کرد میگفت جای دختر نداشتمه. البته اخلاقای بد زیاد داره ولی خدا شاهده همیشه کوتا اومدم تا دعوا نشه. همه چی خوب بود تا 4 روز پیش. با شوهرم لفظی بحثشون شد. فرداش به شوهرم گفتم بهش زنگ بزن شوهرم گفت ولش کن. یهویی خودش زنگ زد به شوهرم بهش گفت چرا زنگ نمیزنی. زنت نمیزاره؟؟؟؟؟ بخدا خشکم زد. بعدش زنگ زد بهم کلی فحش ناموسی بهم داد کلی تهمت زد جیگرم و آتیش زد. فکر کن تا شب قبلش من بهترین عروس بودم یهو این زن زنگ زد کلی فحش ناموسی داد. بعد شوهرم زنگ زد بهش گفت خجالت بکش این دختر این همه بهت خدمت کرده. بدتر با حرف شوهرم جری شد. شوهرم گفت دیگه هیچ وقت باهاش کاری ندارم. فرداش مادرش زنگ زد به شوهرم گفت راستش من با تو مشگلی ندارم. اعصابم از جایی خورده. شوهرم گفت از کجا. به شوهرم گفت.،بازنت رفتیم خرید عید چند تا مردو انداخت دنبالمون. میخاست شماره بگیره. شوهرم مثل روز براش روشن بود که مامانش دروغ میگه. هر چی از دهنش درومد گفت. به عصمت زهرا قسم من اهل اینکارا نیستم اصلا اجازه ندارم برم بیرون. بعد این زن بی شرف بخاطر اینکه با پسرش آشتی کنه منو انداخت وسط، که ینی من اینارو از زنت دیدم که اعصابم خورد بوده که با تو حرف زدم. بقران دارم میمیرم دارم جون میدم که این زن چطور این دروغارو گفت. ای خداااااا 4 شبه دارم از درد تهمت گریه میکنم ولی اون زن تو خوابه خوشه. باورم نمیشه که این دروغو از کجا آورده. شوهرم خیلی عصبیه ولی میدونست مامانش داره دروغ میگه. من واسه این زن کارایی کردم که هیچکس واسه مادرشم نمیکنه. خیلی بهش محبت کردم. آخرشم دلمو صد تیکه کرد. هنوز تو شوکم که چطور دیگه روش میشه تو چشم من نگاه کنه. هر کی این پست و میخونه دعام کنه دارم به جنون میرسم. فکر کن من از همه جا بی خبر یکی بیاد بهم تهمت ناموسی بزنه. 

بیشعورن دیگه بعضیا تو ناز ونعمتن خبر ندارن از دل کسی

منم تاپیکو خوندم و ابدا نتونستم اون خانم رو درک کنم بنظرم حرکاتش بالاتر از عدم بلوغ عاطفی بود