هیچوقت خاطره روز انتقال و روز تشکیل قلب رو یادم نمیره
تو اتاق دکتر کلانتر که وارد شد با صدای بلند شروع کرد قران خوندن و گفت همگی تکرار کنید
۷ نفر بودیم و بینمون پرده بود
همگی بلند باهاش قران میخوندیم. برای هر نفر جدا بسم الله میگفت و سوره توحید میخوند
من از قبل ازشون خواسته بودم که با سونو برام انتقال بده. دقیقا رحمم رو نشون داد و جنین رو وسط رحم گذاشت
روز سونو تشکیل قلب هم من به شدت استرس داشتم و میلرزیدم. انقددددد گریه کردم که دکتر صدای قلب رو نمیشنید. بهم گفت اگه گریه کنی بهت عکسشو نمیدم. گریه نکن که عکسشو بگیرم برات. بعدم بهم گفت من هرررررجای دنیا بودم باید برا عروسیش دعوتم کنی. گفت این بچه ی منم هست. یادت نره من منتظر عروسیشم. و من به شدت گریه میکردم
خدا الهی خیرش بده
من همیشه براش دعا میکنم. بعد از ۵ سال و ۴ سقط بلاخره منو به ارزوم رسوند