ببین اسز اگر مجبوری بری و راه دیگه ای نداری برو ولی به هیچ وجه خورد و خوراکت رو باهاشون یکی نکن.. و زندگی مستقل داشته باش.. یعنی همه چی جدا.. فقط گاهی بری بهشون سر بزنی.. از همون روز اول نری هی خونشون نهار و شام.. خودت از صبح قشنگ غذاتو بار بزار و تو خونه خودتون غذاتونو بخورید باهاشون.. و گاهی برید سر بزنید.. اگر دعوتتون کردن برید خونشون .. همین
نه حتی اگه توکوچه بمونی مهمون خونه من نمی اومد حتی مادرم وپدرم یک کارایی می کردن لباس وخوردوخوراک باید بااجازه اونا باشه مهمون بیاد خونه تکونی باشه باید کمک کنی دختراش میان باید غذا بپزی تازه مادر شوهر من تیغ زن هست برای اولین تولد بچم شوهرم اسباب بازی خریدبرای اون نردبان صنعتی خرید می خوام کتاب این ۱۴سال رو بنویسم ولی الان چند ساله جدازندگی می کنم فهمیدم زندگی چیه
خدایا شکرت. پیرو فیک بودن بعضیا امشب دلم می خواست منم فیک بودم دردام همه ساخته خیالاتم بود همه ی همش برای این بود که نی نی سايتیها بهم توجه کنن کاش نوجوانی بودم که همه رو سر کار گذاشته یا مردی بودم که میون زنا خودمو بانو جا زدم.