سلام
بجه ها الان نیاین نگین دلتو بزرگ کن واقعا بیشترش از این ناراحتم که جرا نتونستم نه بگم مثل همیشه حالم بیشتر از این خرابه
ما چندشب پیش!بعد مدتها خونشون دم تحویل سال دعوت بودیم بچه خواهرشدهرم پسر دوسالشه همش چرت میزد یه گوشه دمرخوابیده بود انوقت وقتی بیدارشد باهمه سرلج داشت
دخترمن همش نه ماهش یهباربغل خواهرشوهرم رفت صورتشو چنگ زد یعنی خواهرشوهرم مارا رسوا کرد
دست اخرشنیدم با جاریم پچ پچ میکنه بجشون دست بزن داره اخه بچه نه ماهه چیزی حالیشه ☹
بعدش بچه من جوریه که خودش از خودش دفاع میکنه اگه یکی سربه سرش بزاره رفتع بود نزدیک پسرعمش بشه دست گذاشته بود ردی صورت اونم که خواب بوده خواهرشوهرم اومد دستشو کشید زبونشو از ته حلقش دراورد بچه رو ترسوند دفعه بعد که بچه منو بغل کرد اینم جبران کارشو کرد صورتشو چنگ زدبا ناخوناش😅
حالا موقعی که بچه اون بیدارشد رفته سروقت اسباب باری های دخترمن اون اسباب بازی هم مدنظرهم پدرم خریده بود واسه دخترم موقع رفتن ما پدرشوهرم داد میزنه یه جوری که ما بشنویم اون اسباب بازی را بدید به فلان کس مثلا بعدا من براتون مبخرم حالا پطروس فداکارم شده چندبارهم فریاد کشید من اصلا مونده بودم چی بگم اخه مردبه این بزرگی شعور نداره هربچه ایی اسباب بازی خودشو دوست داره و میخواد بعدش اون هدیه پدرم بود
فرداش!سوهرم رفت مثل همونو واسه دخترم خرید حالاخواهرشوهرم اسباب بازی را گذاشته و رفته فرداش مادرش زنگیده به شوهرم که بابات میگه شما بگین اینو نمیخواین یعنی اصلا ولکن نیست یعنی فقط نوه دخترشون نوهشونه تمام خودخوریم واسخ اینکه که دلم مبخواد بهشون بگم کارشون درست نیست هرطور دلشون میخواد رفتار میکنن نیاز به فریاد نبود به من میگفتن خودم بهش میدادم