این تاپیک عصرزدم بعدش رفتم سرکار از سرکارکه امدم خواستم جوابارو بخونم نمیدونم چرا ترکیده بود😐😐
الان دوباره میذارم میخوام نظرتونو بدونم.
عصر دوست پسرم زنگ زد گفت مامانم کارت داره گوشی روبهش میدم
مادرش گفت عزیزم عینک افتابی که تو ماشین پسرم جاگذاشتی زدم به چشم خیلی بهم میومد زنگ زدم بگم من برش میدارم پسرمم گفت برندار ماله عاطفه س ولی من برش داشتم برا خودم راضی باشیاا باشوخی خنده گفت ولی خب حرفش کاملا جدی بود منم گفتم باشه قابل نداره براشما
حالا عینک برام مهم نیس ولی به نظرم کارش اصلا جالب نبود
قراره اگه بادوست پسرم باهم تفاوهم داشتیم ازدواج کنیم یعنی اون اصرارداره ولی من گفتم باید بیشتر بشناسمت ولی به نظرم مادرشوهر جالبی نمیشه برام😟😟
من خانواده وفرهنگ خانوادگی برام خیلی مهمه ....