خلاصه که داستان از اونجا شروع شد که توی دفتر آرزوهام نوشتم رفتن به تلویزیون همون روزها بود که یه دفعه ای کانال رو پسرم زد شبکه 1 بعد از مدت ها مسابقه دستپخت رو دیدم دیدن نوشته مسابقه آشپزی زن وشوهری منم به ناگهان دفتر جلوم رو برداشتم وشماره رو نوشتمخلاصه که پیام دادم😊
مثل اینکه خلاصه تعداد شرکت کننده ها زیاد بود و گفتن یه فیلم از خودت و همسرت بفرست ما هم خسته و کوفته فیلم گرفتیم و فرستادیم خلاصه اینقدر انتظار کشیدم و تو همین حین گوشیم و دزدیدند 😑و بی خبر موندم تا اینکه با گوشی شوهرم پیام دادم و دوباره اعلام بی خبری کردن دیگه خلاصه توی فکرش نبودم که
20اسفند زنگ زدن که خودتون رو برسونین تا 22ساعت 7صبح ماهم دیدیم ای وای13، 14ساعت راه هست دیگه خلاصه بچه ام رو گذاشتم شهرستان و برگشتم شیراز و حرکت کردیم یعنی 18ساعت پشت سره هم رانندگی تا برسیم به موقع یعنی نابود بودیم خسته راه بودیم بدجور
ما بخاطر خستگی نتونستیم خوده واقعیمو ن رو نشون بدیم ولی ناراحت نیستم چون به یکی از آرزوهای دفترإرزوهام رسیدم 😊وافتخار میکنم بین این همه فرد انتخاب شدیم و رفتیم دستپخت