برو بچ خاطره مال خیلی سال قبل هست، شاید اولین خواستگار رسمی که اومد خونه، من اون موقع جو گیر بودم به من می گفتن شبیه هندیا هستی خوشگلی، دستهام مو داشت بهم می گفتن دستات شبیه مرداست خوشگله، در کل هر چی الان جواده اون موقع خوشگل بود خلاصه طرف دندان پزشک بود از اون مایه دارها، مامان و خواهرش اومده بودن بپسندن. جونم براتون بگه که من وسط ابروهامو با مداد پیوسته کردم😁 به همین سوی چراغ یک لباس مجلسی ساده هم داشتم پوشیدم، موهامم مشکی و بلند تا پشت کمرم بود، دیگه حالا یادم نیست سبیلم داشتم یا نه😂😂😂 خلاصه ما رفتیم و در مورد اهداف والامون هم کنفرانس دادیم نشون به اون نشون که مادرشوهر و خواهر شوهر جفتی دم در خونه خوردن زمین 🤪 بندگان خدا در حال فرار تعادلشون به هم خورده بود 🤣🤣🤣 آخی یادش به خیر چقدر اسکول بودم 😍💐