ما یه همسایه داشتیم همش زن و شوهر دعوا داشتند جیغ جیغا زنه صداش خونه ما بود ما هم چیزی نمیگفتم هیچوقت
بعد یا بار من با خواهرکوچیکم بازی کردم بدو بدو کردم تو دلمم گفتم حالا یه بار چیزی نمیشه اینا این همه سروصدا میکنند
بعد واسه همون یه بار رفته بود به پدر زنش که همسایه ما هم بود تو کوچه گله کرده بود اونم به بابام گفته بود
بابای منم مظلوم نگفته بود ابنا این همه جیغ و داد میکنند ما هیچی نمیگیم