نه ماهه نامزدیم تو خواستگاری شوهرم گفت که از صفر شروع میکنم و تازه رفتم سرکار
منم برا همون طلا نخواستم اونم گفته اول باید وام ازدواج بگیرم بعد سرویس میگیرم تا حالا هیچ وقت ازش طلا نخواستم
گوشی نخواستم
چیزای آنچنانی نخواستم هییییچی
ولی یه چیزایی پیش اومده که دیگه از چشمم حس میکنم افتاده
شوهرم بخاطر کارش از همون روز اول نامزدی یه شهر دیگه رفت و ازم دور شد
منم انتظار دارم یعنی یکی از آرزوهامه که همسرم انقدرررررر باهام چت کنه که از چت حالم به هم بخوره و تشنه چت نباشم اما اون یا میگه خوابم میاد یا میگه کمرم درد نمیکنه(دیسک داره)یا میگه برم کار دارم و.....
یه چند بار بهم گفته بخاطر مهریه زنم شدی از همون اول می دونستم که هدفت طلاق و گرفتن مهریس ولی کور خوندی
یا به مامانش یه بار گفت که توروخدا بریم خونشون با پدرش حرف بزنیم و جدا شیم هرچی بخوان میدم قسط بندی میکنم ولی یه عمر راحت میشم
امشب هم بهم گفت برا عیدی واسه من چی قراره بدین؟گفتم منکه نه شغلی دارم نه پول دارم
بابام هم کلی پول شهریه داده کلی پول کتاب داده (حدودا 5تومن)دیگه من روم نمیشه بگم واسه شوهرم فلان چیز بگیر هرچی بخواد میگیره خودش
و بعد بهش گفتم نظرت چیه ست کیف پول و کمربند بگیریم با یه کفش
گفت کمربند گرفتین قبلا
کیف پول هم دارم نمیخوام
جای اون لباس بگیر
منم گفتم خب همون موقع که کمربند گرفتیم لباس هم گرفتیم دیگه
پس چرا لباس میخوای
گفت من اصلا هیچی نمیخوام
در حد پول جوراب واسم میخواین خرج کنین اصلا عید رو هم نمیام پیشت
میدونم که عید رو میاد یعنی امکان نداره نیاد ولی من از این دعواها خسته شدم
همیشه سر چیزی که بحث میشه میزاره میره و جواب نمیده داده رو هم خاموش میکنه کلا
ولی من حتی اگه بمیرم هم جواب میدم ولی اون وقته خوابه یا کار داره راحت جواب نمیده
نمیدونم من زیادی دوسش دارم یا زیادی بزرگش کردم و بهش توجه میکنم یا اون علاقه ای بهم نداره