2777
2789

من سال ۹۸ عروسی کردم و بیست سالم بود اونموقع و عید عروسی جاریمه که ۱۸.۱۹ سالشه.زمانی که عقد بودم مادرشوهرم انواع و اقسام گربه هارو واسم رقصوند ینی با شوهرم دعواش میشد مثلا ولی با من حرف نمیزد و تحلیلش این بود من پرش کردم و پسرش قبل زن گرفتن پیغمبر بوده . ضمنا بگم که متاسفانه شوهر من از بقیه برادراش وابسته تره به مادرش...ینی ما می‌خواستیم عروسی بگیریم نذاشت تالار بگیریم گفت خونمون بزرگه و خرج اضافس...شوهرمو راضی کرد و منم مخالف بودم ولی خوب آخرش قبول کردم. منو برده بود خرید عروسی از بس گدا بازی درمیاورد من فقط دو سه تا تیکه چیز برداشتم و هی میگفتم کافیه دیگه چیزی لازم ندارم که فقطططط زودتر برگردیم خونه . خلاصه به هرررر چی خواستیم بگیریم میدوئید البته شوهرم بهش میگفت بیا ها...تقصیر شوهرم بود. مثلا رفتیم واسه اتق فرش بخریم گفت من پول فرش اتاقتونو میدم ولی اونجا که رفتیم شوهرم هی به من میگفت کدومو میخوای و اینا و منم یکی رو انتخاب کردم ولی گفت چون این انتخاب کرده من پولشو نمیدم و بماند که چه دعوایی شد ... حالا بگذریم فقط خواستم چنتا مثال زده باشم. الان عروسی جاریم نزدیکه و خدا گواهه واسه هیچی نبردن اینو ... برادرشوهرم خودش با پدر زنش رفته تالار دیده و قرارداد بسته ...مثلا اومده گفته ساک و حوله میخوایم بخریم رو هم دو سه تومن میشه مال هر نفر در حالی که واقعا من میدونم این قدر نمیشه...آرایشگاه رفته بهترین منطقه شهرمون رو قرارداد بسته بعد گفته جاهای دیگه خوب درست نمیکنن آدمو ...تو این دو سه ماهم که نزدیک عروسیشون بود با مادر شوهرم یه بحثی کرد و به این بهانه پاشو نذاشته اونجا که این نتونه باهاشون جایی بره یا چیزی بگه ... کلا خیلی موذی و ریلکس هست .قراره بره خونه جاری دومیم زندگی کنن روز مرد زنگ زده بود به همون جاریم و گفته بود امروز روز مرده و روز علیه از طرفم به داداش علی تبریک بگو .... من و جاری بزرگمم فقط دهن باز به هم نگاه میکردیم ... ینی در این حد آینده نگره. تو جمع که میومد به زور به آدم دست مداد تو این مریضی بعد تو خیابون میدیدمش روشو برمیگردوند که مثلا ندیده منو ... ینی وقتی عقدش کردن گوشی نداشت حتی ولی از عقدش به این ور میره باشگاه پرورش اندام و لاغری...گواهی نامه گرفته ... و کلی چیزای دیگه که مادرشوهرم جرئت نداره حرفشو بزنه اصلا... بعد من کل خرجمو بابام میداد حتی کرایه تاکسیمو هر چیم خودم با پول خودم میخریدم این دق ورش میداشت دو روز باهامون قهر میگرفت...

حالا دلم میخواد همه ی اینا رو بهشون یادآوری کنم و هی کنایه بزنم به شوهرم ولی از طرفیم میگم گذشته و من الان بچه دارم و بهتره به فکر بچم باشم و آینده خودم ...ولی خدایی خیلی دلم میسوزه که با من اونطور بودن و با این اینطور. اصلا شما احتمالا میگید حسودی ولی من نمیدونم هر چی هست داره روزای بد گذشتمو میاره جلو چشمم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خیلی حس بدی هست درک میکنم 

ولی مقصر اصلی همسرته گلم ... اگه اون با مادرش همکاری نمیکرد این اتفاقات نمی افتاد 

در ضمن شما هم نباید از اول کوتاه میومدید ... باید رو حقوق اولیه تون تأکید میکردید ...

جاری تون گناهی نکرده واقعا ...

خداوندا ب خاطر همه داشته ها و نداشته ها شکرت 😇

همش تقصیر شوهرته . مادر شوهرت همون مادر شوهره ولی رفتار برادر شوهرت با رفتار همسرتو فرق داره برای همونه بعدم شما هم خیلی ساده بودی قشنگ چزوندنت

من خود دلم از مهر تو لرزید وگرنهتیرم به خطا می‌رود اما به هدر، نه                           دل خون شده وصلم و لب‌های تو سرخ استسرخ است ولی سرخ‌تر از خون جگر، نه                      با هرکه توانسته کنار آمده دنیابا اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!                      بدخلقم و بدعهد، زبان‌بازم و مغرورپشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟                      یک بار به من قرعه عاشق شدن افتادیک بار دگر، بار دگر، بار دگر… نه!

قابل درکه....اما بردار شوهرتون هم داره باهاش همراهی میکنه احتمالا برعکس همسر شما وگرنه خونواده شوهر از خداشون هست خرج نکنن😅

همسر من هم مثل همسر شما همش هوای خونواده اش رو داشت و منم کلی خاطرات بد دارم در این مسائل، یاداوریش هم هیچ کمکی نمیکنه، فقط حال ادم رو بدتر میکنه

اون جاریت با سیاستش هر کاری دلش میخواد میکنه ولی تو با این کارت زندگی رو چرا تلخ میکنی برا خودت و شوهرت گدشته ها گدشته تو ممنون جاریت باش که جواب شمارو میده به مادر شوهرت آفرین بهش بشین کنار از این درماندگی مادرشوهرم خوشحال باش

یه متن طولانی شد ولی آخییییییییش یه کم سبک شدم نوشتم

کاملا خوندم درکت میکنم حق داری واقعا

سعی کن رابطتت رو با همسرت بهتر و بهتر کنی عاقل باش زیاد به جاری رو نده سوارت میشه هااا

با مادر شوهرت رفته امد نکن زیاد پیشش حرف نزن اگه حرفی زد جوابشو نده بزار بسوزه

راستی چجوری میخوان برن خونه جاری بزرگت زندگی کنن؟

همش تقصیر شوهرته . مادر شوهرت همون مادر شوهره ولی رفتار برادر شوهرت با رفتار همسرتو فرق داره برای هم ...

دقیقا درست میگی... ساده بودم ولی از طرفیم کوتاه میومدم که فقط زودتر تموم شه 

یه متن طولانی شد ولی آخییییییییش یه کم سبک شدم نوشتم

دقیقا دقیقا من ۱۲سال پیش عروس شدم و ۲سال پیش جاری جدید اومد

مادرشوهر فرق میذاشت با خنده تک ب تک گفتم بهش

یهویی گفت خدا میدونه یادم رفته بوده


گفتم اشکالی نداره مامان گذشته ها گذشته ولی خوشحالم حداقل واسه(رویا)جاریم رسم عروس داری رو یاد گرفتین

چون هر دختری با کلی ارزو ازدواج میکنه و کلی برنامه داره واس خودش

یه متن طولانی شد ولی آخییییییییش یه کم سبک شدم نوشتم

اسی بخوام برات بنویسم که یه رمان میشه ...اما من به دل مهربون شوهرم گذشت کردم یادآوری هم نمیکنم که خودم واونو پیر نکنم....ولش کن هر کی یه دورانی داره...سعی کن این حس رو از خودت دور کنی 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز