چن روزه شوهرم ی شهر دیگه سر کاره منم مریض بودم رفتم خونه بابام ک هی برم دکتر و اونجا یکم استراحت کنم بهتر شم تو یه ماه دوبار کرونا گرفتم حالا چن روزه بهتر شدم شوهرمم هی میگف برو خونه مامانم اینا دیروز اومدم امروز خواهرم تازه دخترش ب دنیا اومد گف باید برم ی جای دیکه ک دو ساعتی باهامون فاصله داره دخترمو بستری کنن باهام بیا .هر کار کردم شوهر نامردم نزاشت منم کلی نفرینش کردم جلو مامانش از بس عصبی شدم