خدا صبر بده عزیزم
واقعا سخته
داغ جوون هیچوقت سرد نمیشه
من خالم با عموم ازدواج کرد ماه عسل رفتن مشهد برگشتنی تصادف میکنن و خالم درجا تموم میکنه ولی عموم میره کما
بعد از چند روز بهوش میاد میبینه چه بلایی سرش اومده
بعد از چهلم خالم عموم خودشو تو حموم دار زد
مامانم به معنای واقعی کلمه دیوانه شده بود
نصف شب پامیشد میرفت تو قبرستون بالای سر خواهرش میگفت از تاریکی میترسه میخوام کنارش باشم