آیتالله مصباح(ره) میگفتند سال ۳۱ که به نجف مشرف شده بودم به منزل علامه امینی رفتم. خود ایشان حضور نداشتند اما پسرشان داستانی را درباره شیوه مواجهه علامه امینی با مخالفان نقل کردند. داستان از این قرار بود که بعد از انتشار جلد نخست الغدیر عدهای از عالمان سنی متعصب سوری، با خواندن آن بسیار ناراحت شده و تصمیم میگیرند که به نجف آمده و با بهانه اینکه سؤالاتی از علامه امینی دارند، بهگونهای او را از میان بردارند یا دستکم کتک مفصلی به ایشان بزنند! میگفتند وقتی به منزل علامه امینی آمدند ایشان با گرمی از آنها استقبال کرد و در زیرزمین منزل خود با آنان به گفتوگو پرداخت. وقتی نیز که مدعی شدند شما در کتابتان به صحابه پیامبر بیاحترامی کردهاید و مطالب نادرست و بیسند آوردهاید، علامه امینی با طمأنینه و آرامش فرمودند: هر چه در این کتاب نوشتهام، از منابع خود شماست و اگر مطلبی را غیر از کتابهای شما آوردهام، نشان دهید تا آن را اصلاح کنم.
آنها جایی را نشان دادند که اینجا از کتابهای ما نیست. علامه امینی به پسرشان میفرمایند فلان کتاب را بیاورید. سپس خطاب به آنها فرمودند: «اين کتاب شماست چاپ مثلاً مصر، در فلان تاريخ چاپ شده، اين هم نويسندهاش است، اين هم کتاب، اين هم حديث، اين هم چيزي که من نقل کردم عين همين عبارت است از همين کتاب.»
در ادامه آنان تلاش کردند بهانههای دیگری برای عصبانی کردن علامه امینی دست و پا کنند، اما علامه با کمال متانت و ادب با آنان برخورد کرد، در برابر بیادبیهای ایشان هیچ واکنشی نشان نداد و سپس فرمود: «من يک تحقيق علمي کردهام. هر جايش را برای من اثبات کنید که اشتباه کردهام حتماً تغییرش میدهم.»
همین رفتار متین و مؤدبانه علامه امینی باعث شد که یکی از آنها منقلب شود، از فرط ناراحتی و عصبانیت، سر خودش را به ستون وسط زیرزمین منزل بزند و حتی خلیفه دوم را لعن و نفرین کند! در این میان، علامه امینی ایشان را نصیحت میکرد که به صحابه بد نگو! چرا از خلیفه دوم بدگویی میکنی؟! چرا فحش میدهی؟! ما راضی نیستیم کسی به خلیفه فحش دهد. من هر جا نام او را بنویسم جلوی آن «رضیاللهعنه» مینویسم. ما با کسی قصد دشمنی نداریم. ما با کار علمی خود میخواهیم حقیقت را برای مشتاقان حقیقت آشکار کنیم.
منبع:کیهان