جزوه ی فیزیک شاگرد اول کلاسمون را امانت گرفتم و الکی زنگ ورزش بهش گفتم جزوه تو رو صندلیت گذاشتم اما نگذاشته بودم و نابودش کردم که اون شاگرد اول نشه و خودم شاگرد اول بشم
الان نمیدونم بعد 9 سال چرا یادش افتادم بدجور عذاب وجدان داره منو خفه میکنه
الان هم برادرشوهرم میخواد زن بگیره همه با ازدواجش مخالف هستن اوایل فقط من موافق بودم و کارشو تا خواستگاری پیش بردم اما دیدم پدرشوهرم اینا و خواهرش کلا ناراضی هستن منم کنار کشیدم بنده خدا برادرشوهرم کاری به ذات و انتخابش ندارم ولی وقتی اومیکرون گرفتم هرروز ابمیوه میگرفت و میاورد در خونه به شوهرم میداد و میگفت اینو بده زنداداش ، بچه ها منه حسوده به دردنخور ازش دوری گرفتم و بجای اینکه بقیه رو راضی کنم کارشو راه بندازن از مخالفت اونها خوشحالم و به بهانه اینکه ماه هشتم بارداری هستم کنارگرفتم.
حالم خیلی از خودم بهم میخوره لعنت بر من و ذاتم