من روانشناسم وقتی احتمال بدم مراجعم ممکنه خودکشی کنه شماره میدم که وقتی نیاز داشت تماس بگیره خلاصه زنگ زد من داشتم باهاش حرف میزدم شوهر معتادم اومد گفت تو خیانت کردی میرم ابروتو میبرم بچه رو برمیدارم میرم میرم محل کارت تو و اونو بی ابرو میکنم من براش توضیح دادم اول قبول نکرد بعد مجبورم کرد زنگ بزنم به مراجعم گفتم ببخشید مجبور شدم قطع کنم حالا ادامه بده اونم شروع کرد حرف زدن و شوهر عنم باور کرد اما من دلم ازش صاف نمیشه ۱۰ سال معتاده ۸بار ترک کرده کار نکرد زندان رفت بی پول بود بدهی اورد بابت بدهیاش منو هم بازداشت کردن حالا اینه جواب من