دختر عموم و خواهرمم اینجوری بود خواهرم فقط دستاش دختر عموم صورت و دست و دهن و پا همه گرفته بود،خواهرم ،رفت پیش یه سیدی رو چنتا برنج دعا خوند گفت ببریه جایی خاک کن میرن،یه هفته بعد همش رفتتت خداشاهده اگه اغراق کنم،اومد به زنعموم گفت اونم دخترشو برد اونم یه هفته بعد همشون رفتن