نباید تو دنیایی که: “چایی سبز بعد از جوشوندن زرده و چایی سیاه قرمز، ۷ تیر ۶ تا تیر داره، کولر گازی با برق کار میکنه و اَره برقی با بنزین، خواجه کرمانی شیرازیه و صائب تبریزی اصفهانیه و ستار همدانی تبریزی، ۳ تفنگ دار ۴ نفرن، عطاری ها عطر ندارن و قهوه خونه ها قهوه نمیفروشن، هزارپا ۶۰ تا پا داره، اچار فرانسه مال انگلیسه، با قاشق چای خوری چایی نمیخورن، جعبه سیاه هواپیما نارنجیه، ۵۱ بر ۱۷ بخش پذیره” به کسی اعتماد کنی. (زندگی برای من قشنگه! خیلی چیزای دیگه توش هست که من دلم میخواد ببینم.. میخوام بمونم ببینم ظلم تا چه حد پیش میره! میخوام بمونم و ببینم آدم تا چه اندازه قوه ستم کشیدن داره؟ میخوام بمونم و تموم رنگهای رنگین کمون دروغ رو ببینم! میخوام بمونم و بنویسم..میخوام مردمو بشناسم..تو خیال میکنی شناختن آدمای خوب و بد خودش کم کیف داره؟گمون میکنی دیدن طبیعت و لذت بردن از طبیعت تموم شدنیه؟)
ادم از کجا بدونه کدوم پارچه ها اب میرن 😟استرس گرفتم
گرونم هستن اخه
ادم بهش فشار میاد
۱^هر وقت خواستی به اسم با نمک بودن حرفیو بزنی اول از خودت بپرس اگه یکی اونو به خودت بگه اسم اون آدمو چی میذاری؟۲^اگه جایی از حرفم توهین به قشر یا گروه خاصی بود و باعث شد بهتون بر بخوره بگین من عذرخواهی کنم
نویسنده ها عشق را بزک کرده اند، زشت و زیبا کرده اند،به ان صورت داده اند. هوگو میگوید:بسیاری ادم ها اگر عشق را در داستان ها نخوانده بودند هرگز عاشق نمی شدند./ کاش میشد جایی در پس کوچه های این شهرِشلوغ تورا یافت…مثلا یک عصر دلنشنینِ بهاری، درکافه ای مشرف به رودخانه،هنگام خوردن قهوه ای تلخ چشم در چشم شویم../ یاالله احلامنا بین یدیک.. فحققنا