2777
2789

خیلی خوشگله

خداوند به هرکس 《حالت سکون و آرامش 》 را عنایت فرماید،نتایج بسیاری را برای او در بردارد. از جمله: از ملامت ها نمی هراسد، توکل دارد، اگر چیزی را از دست بدهد غمناک نمی شود و اگر چیزی را به دست آورد طغیان و نافرمانی نمیکند.استقبال یا بی اعتنایی مردم، شهرت یا گمنامی و فقر و غنا در او اثری ندارد. 💖برای همه از خداوند چنین حالی رو میخوام💖

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

نه خوشگلن

این متن عالیه...وقتی ناراحتی تصمیم نگیر وقتی دیر میشه عجله نکن  وقتی خیلی خوشحالی به کسی قول نده وقتی یکی دلتو شکست سر یکی دیگه تلافی نکن وقتی بغضت گرفته پیش هرکی گریه نکن شاید همون دشمنت باشه از ته دل خوشحال بشه وقتی با یکی قهر کردی پشت سرش حرف نزن شاید دوباره بخوای باهاش دوست بشی و آخرش اینکه اگر خودت دلت پاکه،فکر نکن همه مثل خودتن!

میخوای بخری؟

اگر خریده که چستر بخر 

اگر داری نگه دار 

خداوند به هرکس 《حالت سکون و آرامش 》 را عنایت فرماید،نتایج بسیاری را برای او در بردارد. از جمله: از ملامت ها نمی هراسد، توکل دارد، اگر چیزی را از دست بدهد غمناک نمی شود و اگر چیزی را به دست آورد طغیان و نافرمانی نمیکند.استقبال یا بی اعتنایی مردم، شهرت یا گمنامی و فقر و غنا در او اثری ندارد. 💖برای همه از خداوند چنین حالی رو میخوام💖

فکرنکنم

خیلیا رو دادم تازه از اینا خریدن

مالـفیسـنت :                                     Maleficent یا مـالفیسِـنت ؛ ملکه قلمرو جادویی مـوزر || یک پری جوان با دو بال بزرگ وزیـبا💫            "اِستِفان ، جوانک روستایی جاه طلبی که درجنگلی در دور دست ها، مالفیسنت را می یابد و به او کمک می کند ... و این ، آغاز یک رابطه احساسی میان یک پری و انســـان می شود؛  غافل از آنکه، استفان ،در اندیشه رسیدن به تاج وتخت پادشاهی بود. که شرط آن ،بال های زیبای مالفیسنت بود (زیرا شاه مالفیسنت را بسیار قدرتمند میدانست و به دنبال نابودی او بود ...)                        شب هنگام ، مالفیسنت ، استفان را دید ؛ با خوشحالی به سمتش پرید ، بال هــایش را بست و سرش را بر شانه ی او گذاشـت و لبخند زنان به خواب رفــت.                     سحرگاه چشمانش را باز کرد ، استفان را ندید ؛ خواست دنبالش بگردد ، امـا زمین خورد ؛ بالــــهایش نبود ... استفان بالهایش را بریده بود ... وآن روز تبدیل شد به پری شرور ... او شرور نبود ... انسانها او را مالیفسنت کردند.. " اگه دوست داشتید حرفی بهم بگید، اینجا بنویسید 👇 https://abzarek.ir/service-p/msg/1957090
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

اگه‌

asraam | 1 روز پیش
داغ ترین های تاپیک های امروز