2777
2789

اول خودم میگم

اقا ما تازه ازدواج کرده بودیم بعد همسرم یه شهر دیگ درس میخوند یک ماه اونجا بود و یک و نیم روز میومد خونه. ما خونه مادر شوهرم اینا زندگی میکردیم اوایل زندگی خلاصع  یه روزی ک اقام اومده بود شبش ک هیچی صبحش اقام پا شد ک اماده بشه ظهرش بره من و اقام سر پتو بودیم در حال عملیات خخخخ یهو من فک میکردم در رو قفل کردیم نگووو ک یادمون رفته بوددد خلاااصه خواهر شوهرم ۳٠سالشه یهوو در رو باز کرد پرید تو گفت یوهاهاها بعد ما هنگ بودیم شوعرم  رو من بدون لباس خخخ خواهر شوهرم هنگگ یهو جیغ زد رف بیرون و درم بست  انققد خجالت کشیددم ک نگو تا یه ماه نمیتونستم تو چشمای خواهر شوهرم نگاه کنم خخخ

😂😂

مامان نی نی خان❣ بگم کاربری اولم ترکید🤪کاربری دست خودمو مامانمه😂🤪  💚اللهم صل علی محمد و آل محمد💚برای ازدواج کردن دوست داشتن کافی نیست، تفاهم مهمه، فرهنگ مهمه، اخلاق مهمه، خانواده مهمه، هیچ وقت نگید دوسش دارم همین کافیه!کافی نیست...بعد از ازدواج می‌فهمید کافی نیست...دوری ما از خدا باعث میشه از دیگران توقع داشته باشیم ، حتی توقع آرامش .... ❣اگه تو جمع کسی حرفی زد و بهش توجهی نشد ، تو بهش توجه کن ، اگه تو گروه کسی سوال پرسید و کسی جوابشو نداد تو حداقل بگو نمیدونم ، اگه تو جمع کسی پرید وسط حرف یکی دیگه، بعد تو دوباره بپرس و بحثشو ادامه بده ، اگه کسی عکسی بهت نشون داد تو بگو قشنگه ، نزار چیزای کوچیک باعث ناراحتی آدما بشه ، نزار کسی حس کنه دیده نمیشه ، دنیا به خوبی نیاز داره رفیق :) 🤍💚

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

یه سوتی که تازگی دادم و خیلی خجالتم داد ااین بود که هفته پیش مهمون داشتیم غذا لوبیا پلو بود سر سفره بعد دیس برنج نصف بود من ریختم تو بشقاب مامانم ایستاده بود بهش گفتم مامان بازم برنج داریم؟😐🤦🏼‍♀️

چند سال پیش عید همگی خونه خاله بابام رودهن دعوت شدیم...که وضع مالیشون زیادی خوبه(خدا بهشون بیشترم بده)

کلی شیک و پیک کردیم و رفتیم اونجا...

من ۱۲ سالم بود و هنوز ازدواج نکرده بودم ...

اونجا هی از من تعریف و تمجید میکردن ....منم که جوگیر

جالب اینجا بود که تو اون جمع بچه ها همه پسر بودن(بزرگ و کوچیک) تو خانوادمون یه دختر عمو داشتم که اونم پشت کنکوری بود و اون شب خونه مونده بود نوه خاله بابامم تولد دوستش دعوت شده بود و نبودش این وسط من تنها دختر جمع  بودم...بالاخره تعریفا ادامه داشت تا اینکه داماد خاله بابام به شوخی به بابام گفت آقا محسن اینطور که معلومه دخترت عروس خودمه از الان بگم که پسفردا دبه در نیاری بگی نمیدمش..

من خجالت زده سرم پایین بود تا اینکه وقتی سرمو اوردم بالا دیدم همه نگاه ها سمت منه اونجا بود که با خودم گفتم باید خودتو ثابت کنی که چه کد بانویی هستی

اون شب رو زمین ننشستم همش داشتم کمکشون میکردم

تا اینکه سفره رو که جمع کردیم فقط یه نوشابه نصفه مونده بود که منم برداشتم تا ببرمش تو آشپزخونه که دوباره داماد خاله بابام گفت ماشالا هزار ماشالا عجب دختری داری آقا محسن منم خجالت زده سرمو انداختم پایین و همینطور که داشتم سمت آشپزخونه میرفتم نوشابه رو هم افقی گرفته بودم تو دستام  و هی که راه میرفتم تکون میخورد اینبار سرمو چرخوندم طرف پذیرایی که دیدم همه نگاه ها سمت منه منم هول شدم دستم رفت طرف در نوشابه و به خاطر اینکه هی تکونش داده بودم گاز برداشته بود یهو گاز نوشابه زد بیرون از سرتا پای من نوشابه چکه  میکرد 😂😂

و هنوز که هنوزه نمیدونم با چه سرعتی خودمو به آشپزخونه رسوندم

هیچ وقت فاز اونایی که میرن سمت کارهای +۱۸ و چفت و بست درو چک نمیکنن درک نمیکنم تازه اونم خونه یکی دیگه .....

لایک نکن.      لا لایک.       لایک المه.     dont.like     به سه زبان گفتم باز میای لایک میکنی بشررر؟؟                                                                                           اشتیاقی که دیدار تو دارد دل من،  دل من داندو، من دانم و ،دل داندو، من💜                                            خاک من گل شود و، گل شکفد از گل من، تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من😍💜
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز