قبل از نامزدی بهش گفتم هیچ وقت نمیام روستا زندگی کنم. اونم قبول کرده. وقتی عروسی کردیم جهیزیمو بردم گفت تهران خونه گرفتم رفتیم دیدم منطقش آبشون آب چاهه. گازم نداره. برقشم بدون کنتوره. ولی گفتم کاریه ک شده و زیاد گیر ندادم.
الان ک برگشتیم شهرمون و قرار بود تو شهر خونه بگیریم گیر داده بریم روستا ک اجاره ندیم. منم قبول نکردم. چون اولا حوصله روستا ندارم دوما حموم و دسشویی خیلی دوره.منم با دوتا بچه شیر به شیر سختمه. و هزاران دلیل دیگه.
حالا رفته بدون مشورت من خونه ای ک من دیدم و گفتم به درد نمیخوره رو گرفته. البته مطمئنم قرارداد نبسته. حالا از ظهرم همش با اعصبانیت حرف میزنه. منم دوس ندارم برم تو اون خونه. میتونم با درگیری و اینا نرم اونجا. ولی دنبال یه راه منطقی میگردم ک بدون دعوا بریم یه خونه خوب گیر بیاریم.
پیشنهاتون چیه. چیکار کنم