دوسال پیش یکی از اقوام فهمید دوست پسر دارم . خواهر و مادرم در جریان بودن ولی پدرم نه
پدرم خیلی آدم متعصب و خشنی بود در نظرم
مادر و پدرم مسافرت بود این فرد اومد خونه پیش خواهرم هزارتا حرف بارم کرد گفت زنگ میزنم ب پدرش ک بیاد جمعش کنه و فلان و فلان انقد ترسیده بودم . ماجرا اونجوری ک اون فکر میکرد نبود ولی طرف یه آدم مریض بود ک هزارتا دروغ هم تحویل پدرم میداد ک آره دخترت خرابه
فقط دلم میخواست بمیرم و این خبر ب گوش پدرم نرسه واقعا حس میکردم ته خطه حتی تا مرحله خودکشی هم رفتم
فقط لحظه آخر ب خودم گفتم فکر کن مردی آیا قضاوت دیگران بعد مرگت برات مهمه وقتی خودت از خودت مطمئنی
یه آدم تو قبر ک همه دارن پشت سرش حرف میزنن آیا واقعا مهمه؟!