چرا باید صداش کرد من یه بچه به دنیا اوردم همیشه سر وقت نیازش رو برطرف کردم بدون اینکه صدام کنه
ببین دیدی میگن بچت وقتی میخاد پاشه گریه میکنه صدات میکنه مواظبش از دور باش اما نرو سریع دستش و بگیر بذار رو پای خودش وایسه این مصداق همون کاری که خدا میکنه ...
عموم یه داستان قشنگ زندگیش و تعریف میکرد عاشق یه خانم میشه که دقیقا قبل عقدش بد مریض میشه یه نوع سرطان میگیره طوری که همش دعا میکنه خدایا شفام بده خدایا چند وقت دیگه عقدم خدایا دیدی گاهی وقتا همش امیدواری جواب ازمایشا اشتباه باشه و ... کلا دیگه عصبانی میشه و از خدا گلگی و دختر خانم هم چند باری بهش سرمیزنه و میاد میره و ناراحت بعد چند وقت ولش میکنه البته خانواده هم راضی به ازدواجش نبودن و کلی وقت میذاره خانوادش راضی بشن وقتی دختره ول میکنه و اینم حال بد به قول خودش بد از خدا میبره جلسه سوم شیمی درمانیش یه دختر خانم تو بیمارستان میاد سر بزنه پدرش با عموم اشنا میشه و... تو اون موقعیت بدجور اون خانم و عموم عاشق هم میشن طوری که تو همون دوران بیماری خواستگاری میکنن و جواب مثبت میگیره اون خانم الان زن عموم میشه عموم همیشه میگه خدا بی دلیل بندش و سختی نمیده میگه من و تو اون شرایط گذاشت چون دید به ۶یچ قیمتی از اون دختر نمیگذرم خواست بهم چیز بهتر بده ...