از روز نامزدی میگم!یه حلقه اوردن به انتخاب خودشون برام بزرگ بود مامانش هرجوری شدبا چرب زبونی گفت بدین خودم عوضش میکنم.منم گفتم شاید دستشون خالیه بشون فشار نیارم.چند وقت بعد فهمیدم سرویسمم خودش رفته خریده.واسه خرید لوازم آرایش و حوله و این چیزاهم منو نبردن.شیربها هم نخواستیم ازشون گفتیم یه فرش و تلویزیون و زیر تلویزیونی بگیرین.گفتن باشه.اینقد طولش دادن و خودشونو زدن به بیخیالی اخرشم گفتن پول نداریم یه سال دیگه میتونیم!بابای منم همه چیزو خرید.یه ماه بعد ازدواج وام گرفتن خونه دوطبقه اجاره کردن واسه خودشون و خاله شوهرم🤦♀️لباس عروس و آرایشگاه و تاجمم مادره انتخاب کرد.کلا همه جوره به نفعشون شد.بعدشم سر کادو دعوا درست کردن و شوهرم به خانوادم فحش داد و با چاقو تهدیدم کرد.میخوام جداشم بعد از سه ماه.حالا تازه اونا هرروز زنگ و پیام که حلالتون نمیکنیم خدا ازتون نگذره توکه نمیخواستی زندگی کنی چرا منو بدبخت کردی😐
همه ی این کارارو با مظلوم نمایی و چرب زبونی انجام دادن.یه بار تو عقد خواستم تمومش کنم اشک تمساحشونو باور کردم و خودمو بدبخت تر کردم فقط