بار دوم که دعواشون شد...این جاری بزرگه میره یه چوب میاره و چوبو بلند میکنه میزنه روو بازو جاری کوچیکه..جاری کوچیکه گفته بود که اصلا دردشو احساس نکردم..بعد چوبو به راحتی از دستش میگیره و میره که بزنش..فرار میکنه پشت مادرشوهرم قایم میشه که نزنش...بعد مادرشوهرم بهش میگه دختر تو میخوای اینو بزنی اندازه بازوشم نیسی الان اگه من نبودم سیاه و کبودت میکرد🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣