🍒 یه چیز بگم باورتون نمیشه
هفته گذشته برای یه مسافرت کاری مجبور شدم یهو همه چیزو بزارم و با اولین پرواز همون شب برم اسکاتلند.بقول معروف نیت دو روزه بود ولی یکهفته طول کشید و امروز ظهر رسیدم لندن..طبق معمول خسته و گشنه و تشنه و یخچالم هم که شرمنده و خالی
گفتم اگه بخوام بگیرم بخوابم شب بیدار میشم و اونموقع گشنگی و فکر بحالش کردن صدبرابر سختتره..این بود که وسایلمو همونجور گذاشتم تو راهرو و رفتم توی پارک محل که سوار ماشینم بشم برم خرید که با این صحنه که می بینید مواجه شدم..
ماشین قفل و پارک، ولی پنجره سمت شاگرد تاآخر پایین و باز.!!
اونم برای یکهفته تمام!!!اول ترسیدم گفتم شیشه رو شکوندن..
با ترس سرک کشیدم دیدم نه، از شیشه خرده خبری نیس!!!توی داشبورد رو نگاه کردم تبلتم که همیشه اونجاس، سرجاش بود!حتی عینک دودی و بقیه چیزا که توی کنسول وسط و توی دید بودن هم سرجاشون بود..
اونم تو یک پارکینگ روباز و شلوغی که هرکسی میتونه بیاد و بره.! این مملکت یکی از چیزای بسیار بسیار عالی و بینظیری که داره، و مستلزم هر جامعه مرفه و آرام و انسانییی هست، «امنیت» بی نظیر اونه...
من چجوری بگم که بتونم این امنیت رو براتون توصیفش کنم؟؟خودتون بقول معروف از همین یه مثال کوچیک تا ته ماجرا رو بخونین..
تنها خسارتی که من بابت باز گذاشتن در و پنجره ماشینم و ول کردن و رفتن برای یکهفته متحمل شدم، یکعالمه آب بارونی بود که ریخته بود توی ماشین که اونم شانس آوردم صندلیهام چرم بود و فقط یه کارواش خرج افتاد رو دستم...
بعدشم رفتم خریدامو کردم، یه مرغ سوخاری هم خریدم، که دیگه از خستگی حوصله غذا خوردن الان نداشتم و گفتم اینو بنویسم و سلامی هم به شما بکنم و مستقیم تو رختخواب و خواب خرسی😂....
فقط الان چیزی که تو ذهنمه اینه که حالا با اینهمه حکایت،الان که اومدم خونه بالاخره شیشه ماشین رو کشیدم بالا یا نه؟؟؟؟..🤦🏻♀️😂
الانم دیگه حوصله ندارم برم چک کنم..حافظه که نیس که لامصب که...بقول مادرم شانس آوردم از ایران رفتم، وگرنه تا الان صدبار چرخه بازگشت به طبیعت و تبدیل شدن به کود پای درخت رو طی کرده بودم و تموم شده بود رفته بود پی کارش😂😂
