روزای مجردی من هر روزش همین بود.
همیشه غذا کم بود و اکثر وقتا سیر نمیشدم.
ارزو داشتم کلاس برم یه چیزایی یاد بگیرم شهریه هیچ کلاسی رو بیشتر از دو ماه نتونستم بدم مجبور میشدم ول کنم.
به کسی نمیگفتم چون شهریه نداشتم ول کردم. بعد همه فکر میکردن من از اونام که هزار تا کلاس میرن و استعداد هیچی ندارن بخاطر این ول میکنم. حتی دانشگاه هم تا ترم ۵ رفتم پیام نور شهریه ش چس مثقاله، ترم ۵ بابام قهر کرد سر یه موضوعی، شهریه نداد.
مجبور شدم دانشگاهم ول کنم.
بعد از اون رفتم سر کار البته قبلشم میرفتم ولی حقوقم در حد لباس اینا بود. یادمه با اولین حقوقم کرم ضد آفتاب و لباس خونگی و اینجور چیزا خریدم. در این حددد هیچی نداشتم.
الان که ازدواج کردم عین قحطی زده ها دوباره کلاسامو شروع کردم دوست دارم کلی چیز یاد بگیرم و موقعیت اجتماعی خوبی داشته باشم.