من پدرم از بچگیم نساخت باهام
بزرگترم شدم انقد بدی در حقم کرده بود که حتی یک کلمه هم حرف نمیزنم باهاش
تهمتایی که درموردم زده هر لحظه قلبمو میسوزونه و تا دوباره به خودم بیام بازم بدتر...
انقد بی کسی و تنهایی رو احساس میکنم که حد نداره دنیا رو خالی و پوچ میبینم تکیه گاهی ندارم و بد در عذابم خدا به هممون رحم کنه
بی محبتی رو زمانی احساس میکنم که حتی دوستمم یه عزیزم بهم بگه دلم میلرزه اما دنبال هیچ پسری نرفتم چون میترسم پدرم بدتر بلا سرم بیاره به شما هم میگم هیچوقت دوست نشو چون در آخر بیمحبتی ازش ببینی دوبرابر بیشتر از حال میشکنی