امروز شوهرم خونه بود،صبح با سردرد بیدار شدم صبحونه خوردم یه روسری بستم به سرم اومدم تو اتاق خوابیدم بعد با یه بوی وحشتناکی بیدار شدم میبینم داره با این چسب های بزرگ که خیلی بوی بد و تندی داره درز پنجره رو میگیره سردردم دوبرابر شد...یه پتو برداشتم اومدم تو پذیرایی اومد تلویزیون رو روشن کرد گفتم میخوام بخوابم خاموشش کن خاموش کرد حالا یادش اومده بره وسایلاشو درست کنه الان دوساعته پشت در حیاط داره چکش میکوبه منم سرم داره میترکه..