2صفحه
وقتی نگاهش کردم قطره های اشک روی گونه هایش دویده بود.کاظم از روی صندلی بلند شد تا از اتاق بیرون برود.
"بشین کاظم" . صدای لیلا آنقدر آمرانه بود که کاظم همانطور که ایستاده بود خشکش بزند.
صحنه ی که می دیدم عجیب بود. سالها تجربه پرونده های خانوادگی نشانم داده بود که هیچ دو پرونده ی کاملا شبیه هم نیست، اما این بار گویا با پرونده ی روبرو شده بودم که تفاوتش خیلی بیشتر از بقیه بود.
لحظات به کندی می گذشت، برای اینکه واکنشی نشان دهم تا زمان را مدیریت کنم لیوان را از پارچ آب پر کردم و به لیلا تعارف کردم، با خودم گفتم شاید لیلا تتمه ی بغضش را با خنکای آب لیوان قورت بدهد اما...
همان جرعه آب، شد آبشار تلخی که از گونه های عروس خانم سرازیر شد.
فضای اتاق برایم سنگین شده بود. نمی دانم چرا دوست داشتم آنجا نباشم. برای فرار از اتاق، سیگاری برداشتم تا بهانه ی داشته باشم برای بیرون آمدن از آنجا و تنها گذاشتن زوج جوان بلکه خلوت چند دقیقه ی فضا را به آرامش برساند، قبل از اینکه قدم از قدم بردارم، صدای لیلا سد راهم شد.
"آقای وکیل! می دونید چی دیدم؟ این آقای مثلا مرد در کمال وقاحت روی تختخوابی که هنوز عروسش نخوابیده ..."
سرم گیج رفت. تازه فهمیدم قصه چیست. به سمت صندلی ام برگشتم. با انگشتانم شقیقه هایم را فشار دادم. خواستم حرفی بزنم اما بغض راه گلویم را بست. حالا اگر می خواستم حرف بزنم چه می توانستم بگویم؟...
بدنم داغ شده بود. سکوت اتاق و فضای سنگین اش بیشتر عصبی ام می کرد. بی اختیار بلند شدم و به سمت کاظم رفتم... وقتی سوزش کف دستم را احساس کردم متوجه شدم بی آنکه اراده خودم باشد، صورت کاظم را با سیلی دردناکی نواخته ام.
دستم مورمور می شد. بدنم هنوز داغ بود. لیلا روی صندلی نشسته بود و به من و کاظم نگاه می کرد. کاظم، اما مثل مجسمه ایستاده بود. بدون آنکه کمترین تکانی بخورد. حتی به سیلی سخت من هم واکنش نشان نداد. ازش بدم آمده بود اما در عین حال دلم برایش سوخت. چرا حرفی نمی زند؟چرا یک کلمه اعتراض نمی کند؟ چرا از خودش دفاع نمی کند؟ چرا نمی گوید لیلا اشتباه کرده؟ چرا زنش را متوهم نمی خواند؟
این سوال ها ذهن ام رو درگیر کرده بود. باید برای شان جواب پیدا می کردم...
به سمتش رفتم. گوشه آستینش را گرفتم تا از اتاق بیرونش ببرم .باید می رفتیم جای دیگری که لیلا نباشد. جایی که هم خودم راحت تر باشم هم کاظم. جایی که کاظم از آوار سنگین شرم لیلا نجات پیدا کند و زبانش باز شود.