منظور از فامیل مادر و برادر خواهرشونو میگم...دیشب خونه مادرشوهرم بودیم بچم هی گریه میکرد و نق نق میکرد منم دیگه اعصابم خورد شده بود با عصبانیت گفتم خو توام پاشو یه دقیقه بگیرش یا پاشو بریم دیگه ساعت دوازدهه... بعد پا شده با حالتی که مثلا مادر بخواد بچشو دعوا و غیظ کنه جلو زن داداشاش به من میگه پاشو بریم دیگه ...کاملا لحنش دعوا دار بود. منم گفتم بخوام بگم چته و اینا دعوامون میشه بدتره. پاشدم پوشیدم راه افتادم ولی دیگه باهاش حرف نمیزدم تو راه... بعد پرو پرو برگشته میگه چیه ساکتی...؟ حوصلم سر رفت . ینی حالم ازش به هم میخوره. همیشه جلو خانوادش یه جوری رفتار میکنه که همه فک کنن من ازش حساب میبرم و اون خیلییییی به اصطلاح جنم داره د زن ذلیل نیست در صورتی که من فقطططط واسه جلوگیری از دعوا و آواره شدن بچم هیچی نمیگم . دعوا همیشه پیش میاد ولی اینکه جلو اونا واسم قلدر بازی درمیاره اذیتم میکنه... حس خیلی بدی میگیرم
وقتی میری خونه بشین باهاش حرف بزن منم شوهرم همینجوری بود بهش گفتم اگه یبار دیگه اینجوری رفتار کنی من ...
صد بار بهش گفتم بخدا... بعدم من فقط گفتم بچه رو کمکم بگیره یا اینکه بیایم خونه خوب منم آدمم خسته میشم. مامانشم هی میگفت ببرش تو اتاق بخوابونش. انگار من خودم عقلم نمیرسه... پسر من عادت کرده جای شلوغ خوابش نمیبره دوست داره ور بره همش
منم تو اطرافم دیدم مثلا یعنی زنم از من خیلی حساب میبرع👎🏻😒
من واقعا نمیترسم از خودش فقط از اینکه بچم آسیب ببینه میترسم. دوست ندارم جو پر تنش واسش ایجاد بشه. ولی این اشتباه برداشت کرده چشم غره میره که مثلا من بترسم
تاریخ۱۴۰۴/۰۳/۰۲ بیبی چکم مثبت شد 🥰۱۴۰۴/۰۳/۰۳ جواب آزمایشم با بتا ۱۶۰۰ مثبت شد مامان جون نمیدونم دختری یا پسر ولی منو بابا عاشقانه دوست داریم و از حضورت خوشحالیم 😘۱۴۰۴/۳/۳۱ رفتیم سونوگرافی خدارو شکر قلبت تشکیل شده بود😍۱۴۰۴/۰۴/۱۸ واسه اولین بار صدای قلب کوچولوی شنیدم 🤩۱۴۰۴/۴/۲۳ رفتیم انتی بابا کلی ذوق کرد از دیدنت و توهم حسابی شیطنت و دلبری میکردی دستای کوچولوت تو دهنت بود و دکتر احتمال داد یه پسر ناز باشی😍۱۴۰۴/۵/۲۰ اولین ضربهات مثل نبض حس کردم عشق مامان 🥰۱۴۰۴/۰۶/۰۵ رفتیم آنومالی ماشاالله خیلی شیطونی مامانی همش داشتی میچرخیدی دوست داشتم ساعتها به صفحه مانیتور نگاه کنم و ببینمت خانم دکتر گفت یه پسر نانازی 🥰۱۴۰۴/۰۶/۱۳ اولین خریدت کردیم دوتا زیر دکمه کوچولو بابا همش میگه این خیلی برات بزرگه 🤩۱۴۰۴٫۰۷/۰۲ وقتی بابایی دستش رو شکمم بود یه لگد محکم زدی بابایی کلی خندید و ذوق کرد برات ❤️ ۱۴۰۴/۰۷/۰۳ پریشب با دیدن خون یه شوک بهم دادی مامانی اونجا احساس کردم یه تیکه از وجودمی و چقدر بهت دلبستم من گریه کردم و بابایی خیلی نگرانت بود رفتم دکتر و گفت نیم سانتی دهانه رحم باز شده و باید استراحت کنم 😢۱۴۰۴٫۰۷٫۱۵ امروز اتفاقی فهمیدیم بابایی از یه آهنگ خارجی خوشش میاد توهم خوشت میاد و هروقت اون آهنگ میذاریم کلی تکون میخوری منو باباییم دستمون میذاریم رو شکمم و دوتایی از شیطنتات کیف میکنیم ❤️۱۴۰۴٫۰۸٫۰۸ رفتیم دکتر مامانی خدارو شکر خودم شرایطم خوب شده بود توهم خواب بودی پشت کرده بودی وزنتم شده ۱۰۸۴ گرم 🥰