بچه ها
ما عاشورای ۳ سال قبل ، رفتیم شهرستان، منزل یکی از اعضای خانواده خودم، میزبان گفت من شام درست نمی کنم.
منم گفتم اصلا فکر نکن بهش، من امشب به همه ساندویچ میدم.مهمون منید. رفتم خرید و واقعا هم نون باگت و اینا خیلی سخت گیر آوردم، مثلا ۴ تا از یه فروشگاه خریدم، دوتا از فروشگاه دبگه، مواد ساندویج خریدم.
اومدیم با همسرم طفلک نشستیم ساندویج ساختن.
بعد هی زنگ خونه ی میزبان رو میزدن، غذا نذری می آوردن در حجم زیاد، ولی میزبان سریع به صاحب نذر حالی می کرد که غذاها رو از پنجره پشتی که مستقیم به آشپزخونه راه داشت، تحویل بده،
تا مثلا ما چشممون نیفته، بگیریم ازش بخوریم یک قاشق
اینقدر حجم نذری هاش زیاد شده بود که توی یخچال بود فریزرش پر شد از ظرف و قابلمه.
دیگه بغل حیاط خلوت میچید چادر کشیده بود روش.
که بتونه فردا که ما نیستیم ببره توی اون فریزر که گوشه اتاق خواب بود....
حتی اندازه تبرک امام حسین، یه دونه باز نکرد، تبرکی بخوریم