بعد از روزها دلتنگی دوباره راه رفته را برمیگردم. انتظار،خواستن و مهر معجونی ازمن ساخته لبریزلبریز. اسمان هم چشم انتظارماست.
درنزده در را برایم بازمیکنی ثانیه ها یخ میزنند،ابرها ساکن اند و باد می ایستد.
قدرت پلک زدن ندارم وبازهم قلب های سرکش و لجبازمان مارا به هم پیوند میزند.
بغض داری، چشمانت گریه میکنند ولی اشکی جاری نمیشود سرخی چشمانت هرلحظه بیشتر وبیشتر میشود ومن به این دوگوهر تاپای جانم مدیونم.
لب هایت میلرزد اسمم را صدا زمزمه می کنی ومن فقط صورت زیباتراز ماهت را می نگرم.
وناگهان غرق میشویم درآغوش هم ومن خدایم را بغل میکنم، لمس میکنم، عطرش را استشمام میکنم.
ساحل چشمانت دیگرتحمل ندارد وچند قطره اشک گونه ات رالمس میکند .
ساعت ها وشاید روزها و ماه هادر آغوش هم میمانیم.گرمای وجودت را ذره ذره میبلعم واین مرا روزها زنده نگه میدارد
زیرلب خدایت را شکر میگویی ومن دراین لحظه جان میدهم به تیله های مشکی خندانت.
آری من خدارادیدم درآغوش گرفتم لمس کردم و عطرش را استشمام کردم زیباتر از همیشه بود.🤍🤍

پری_ناز#
اگه قشنگ بود قلب سفیدمو قرمز کنید🤍❤