بچه ها یه داستان واقعی و جالب از همسایه مون.
دوسال پیش پدر همسایه مونو یه موتوری بهش میزنه و پدره میمیره. بعد موتوریه رو میگیرن و قسم میخوره میگه من سرطان خون دارم و سرم یه لحظه گیج رفته و مدارک پزشکیشو تو دادگاه میاره. بعد همه بچه های مقتول، قاتلو می بخشن ولی همسایه مون نه.
یعد چن روز پیش بچه ی خودش بخاطر سرطان خون فوت شد.
دنیا دار مکافاته