تو زندگیمون حرمت ها رفته شوهرم خیلی بی احترامی میکنه همش میخواد منو حرص بده مثلا اگ بدونه فلان کار یا حرف منو ناراحت میکنه از قصد انجام میده مثلا امروز گفت شلوارمو بشور من یادم رفت الان بهم گفت شستی گفتم یادم رفت الان میشورم ی اشوبی ب پا کرد بهش هرچی میگفتم یادم رفته میگه چ حافظه گوهی داری یا همش تیکع میندازه بهم کلا احترام تو زندگیمون بی معنیه الان بخاطر بچم میخوام خودم زندگیمو از اول بسازم اخه خودم خسته شدم همش دعوا سنمونم کمه من ۲۱ شوهرم ۲۲ نگید چرا با بچع ازدواج کردی دیگه قسمتم همین بوده کمکم کنید چجوری زندگیمو از نو شروع کنم
عزیزم میشع بهم بگی سیاست مثلا چجوری چیکارکنم اخه خودمم کمی غدو لجبازم
بخاطر زندگیت و بچت کوتاه بیا یکم نمیگم سکوت کامل کن
وقتی داره بحث میکنه سعی کن با خنده و ناز و سیاست بپیچونی وقتی عصبانیه نرو سمتش باهاش اصلاااا بحث نکن آرومتر شد ببین چطور میاد منت کشی. اشتباهت اینه باهاش دهن ب دهن میشی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم میشع بهم بگی سیاست مثلا چجوری چیکارکنم اخه خودمم کمی غدو لجبازم
الان شوهرت همه نقطه ضعفای تورو پیدا کرده توهم خودتو بزن به بیخیالی حساسیتتو نسبت به خانوادش کمتر کن چون هرچی بیشتر بگی اونم متقابلا بیشتر میره سمتشون تا حرصت بده وقتی ازونجا برمیگرده با روی خوش ازش استقبال کن سعی کن رابطه دو باهاش صمیمی تر کنی و روابط جنسی رو گرمتر کنی
اره چون همش بهم میگه چرا زورت میاد بچه رو میبرم یا خودم میبرم با اینکه من هیچی نمیگم فقط بعد اومدنش ...
اصلا نه فقط مردا من خودم اگه شوهرم بهم بگه بچه رو نبر پیش خونوادت بیشتر از قبل هم میبرم چون هیچ انسانی با زور نمیتونه کنار بیاد الان شما هم همسرت از لج اینکارو میکنه