اول از همه بگم ک اگه میلی تو تاپیکم ک بگی سرکاریه یا فیکه اصن نیا چون حوصله تهمت شنیدن ندارم و همچنین اعصاب دوم هی نگو داری پز میدی چون عقده ای نیستم😃 سوم میخوام داستان نامزد شدنمو ب طور خلاصه بگم😍😍 خب چطور یبگم ک همه چی یهویی شد😁😁😂داداش یکی از همکلاسیام توکلاس خصوصی زیر نظرم داشته یروز ک ی پنجشنبه ای بود ۱۴۰۰/۱۰/۲۲بهم گفت خوشم اومده ازت😥هفته بعدش دوشنبه۱۴۰۰/۱۰/۲۷ زنگ زدن خونمون هولا😂😂بابامم با کلیی مخالفت و اینکه میگفت ۳۰ سالگی شوهرت میدم راضی شد بیان خواستگاری😂😂۱۴۰۰/۱۰/۳۰ پنجشنبه بود اومدن خواستگاری😄😄😅روز بعدش۱۴۰۰/۱۱/۱زنگ زدن جواب مثبت دادیم بهشون🤩😘۱۴۰۰/۱۱/۲داداشم ک گندی زد تو پی وی نامزدم ک حالا ولش دوباره۱۴۰۰/۱۱/۲شبش نامزدم اینا خونمون شام دعوت بودن ک راجب مراسم نامزدی بزرگترا بحرفن خلاصه ک قراره بسلامتی۱۴۰۰/۱۱/۵ سه شنبه مراسم بگیریم واسه نامزدیموننن🤭🤭خب دیگه اگه بازم خبری شد بهتون میگم😂😂
چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...