واییی منم ۴ ۵ سالم بود یه شب بیدار شدم
بگم که تابستون بود و داخل حیاط خوابیده بودیم
آقا من چشمام باز کردم ی ببر بزرگی دیدم تمام پشم*ام ریخت انقدر واقعی بود که همین حالا که بهش فکر میکنم قشنگ و واضح یادمه
وایی انقدر واقعی بود که داداشمم صدا زدم و اون بیدار شد دوتایی با هم زدیم زیر گریه ولی خب بقیه بیدار نشدن و دوتایی رفتیم زیر پتو و لالا
اگه میشه برای داداشم ی فاتحه بخونین ممنونم