من دکترا دارم و شاغلم ،از یه خانواده ثروتمند و اخلاق خوب و ساده لوح
متاسفانه با یه خونواده سطح پایین مالی و فرهنگی ازدواج کردم که از همون اول حسادتشون شد آتیش زندگیم ،همش دنبال یه چیزی بودن که به من ایراد بگیرن و مدام دعوا و بی احترامی ،من کانل قطع ارتباط کردم اینطور که سالی یک بار میبینمشون ولی همون سالی یک بارم میشه آتیش ،من کلا صحبت نمیکنم چون واقعا دنبال دعوا هستن و خودمو با نوه هاشون سرگرم میکنم و بی احترامی هم نمیکنم ،ولی اونا کلا دنبال این هستن که بگن ما خیلی خوبیم ،البته پدر مادرم میگفتن چهره و چشمای مادرشوهرتو ببین کلا خانومه شری دیده میشه و واقعا همه اینو گفتن ولی من پام توی یه کفش که نه همین .خلاصه اول سال همسرم کارش کساد شد و تا الان ،دیگه شروع کرده خودشو میزنه .منم گفتم به مادرت میگم اینقدر سست عنصری که با یه وضعیت اینطوری داری از پا درمیاری خودتو ،نیوفته گردنم ،کلا بی عقلی کردم زنگ زدم شروع کرد بهم گفت حتما پسرم بریده از زندگیت ،باید طلاق بگیرید