۲۰ سالمه و مامان اینجانب مثل همه آدما پر از تناقضه منتها این تناقضاش خر بنده رو میگیره...
دوست داره و میگه که فقط ازم انتظار داره عادی باشم ولی وقتی موضوع، ظاهر میشه معلوم نیست ملاک عادی بودنش چیه... من مثل هم سن و سالام لباس نمیپوشم چون ناخودآگاه این ذهنیتو دارم که بهم برچسب زده میشه/ یا اینکه درکل اعتماد بنفس اونطور پوشش خفن و توچشمی رو ندارم... :)))
تو ۱۸ ۱۹ سالگی با ابرو برداشتنم مخالف بود الان هم که فقط بهش میگم مامان برای روحیه و افزایش اعتماد بنفسم هم که شده دوووست دارم بعد اینکه حقوق گرفتم به این ففففکر کنم موهامو رنگ کنم...!،
میگه من با ابرو برداشتنتم مخالف بودم (صدای درونیش: ببین الان چه وضع نامرتبی داره، قبلا حداقل طبیعی پر بود) الانم که میگی مو و فلان، رنگ کردن مو باعث میشه زودتر سفید شن...
منم میگم، افسردگی مثل چاقیه، تغذیه و فعالیتتو ول کنی چاق میشی، روح و روانتم ول کنی افسرده میشی (با افسردگی خیلی وقتا کنجار میرم) به اضافه اینکه اصن دوری و ترس از تجارب جدید از ویژگی های افسرده هاست و منم بعد مدت ها میخوام دوباره به زندگی برگردم با اینجوری نبودن....
حالا سوال اینکه بعد از رنگ کردن موهاتون چه بلایای نازلهای سرتون اومد؟ :)